دلم گرفته. طبق معمول.
دیشب سر کار بودم. یهو اومد تو. اولش سرم پایین بود. وقتی سرمو اوردم بالا، چند ثانیه طول کشید تا باورم شه خودشه. خیلی عادی برخورد کرد. منم همینطور. حس خاصی بهش نداشتم. ولی ناخودآگاه بدنم شروع کرد به لرزیدن. خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم که متوجهِ لرزشِ دستام نشه.
حالِ عجیبی بود.
دیشب هوا سرد بود.
(دلم واسه "ه" تنگ شده. خیلی زیاد. با هیچکس به جز اون، حرفم نمیاد. ولی باید عاقل باشم. لعنت.)
تو ,خیلی ,ولی ,دلم ,دیشب ,نشه ,سرد بود ,هوا سرد ,دیشب هوا ,بود دیشب ,بود دلم
درباره این سایت